14:28:56 - دوشنبه 28 سپتامبر 2015
چاپ این نوشته Click Here! داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب
آخرين دقايق با هم بودن ۲ قاري کشورمان در حج چگونه گذشت
شاکرنژاد گفت: وقتي مي‌خواستيم وارد منا شويم، محسن حسني‌کارگر براي وضو رفت، با هم راه افتاديم، در ازدحام جمعيت گير کرديم، داشتيم براي جشن عيد قربان مي‌رفتيم اما يک‌باره انبوهي از جمعيت به ما فشار آورد.  محسن حسني‌کارگر، قاري مشهدي بين‌المللي در حادثه منا جان خود را از دست داد. گفتگوي زير با حميد شاکرنژاد، […]

شاکرنژاد گفت: وقتي مي‌خواستيم وارد منا شويم، محسن حسني‌کارگر براي وضو رفت، با هم راه افتاديم، در ازدحام جمعيت گير کرديم، داشتيم براي جشن عيد قربان مي‌رفتيم اما يک‌باره انبوهي از جمعيت به ما فشار آورد.

 محسن حسني‌کارگر، قاري مشهدي بين‌المللي در حادثه منا جان خود را از دست داد. گفتگوي زير با حميد شاکرنژاد، دوست و سعيد بيژني، استاد وي صورت گرفته است که در وضعيت بسيار سختي پس از حادثه منا به سر مي‌بردند؛ اما براي صحبت از «محسن» هر وقت و هرکجا که باشد «نه» نمي‌آورند. از ايشان به‌خاطر گفتگويي که همراه با بغض و گريه بود، تشکر مي‌کنيم.

 

* چند سال سابقه دوستي داشتيد؟

 

شاکرنژاد: قبل از هر چيز بهتر است بگويم حال مساعدي براي مصاحبه ندارم؛ اما چون بر‌مي‌گردد به محسن حسني‌کارگر و داغي که جامعه قاريان به خود ديده است، سعي مي‌کنم کمي صحبت کنم. الان داريم منا را ترک مي‌کنيم. قرار نبود مثل امروز محسن در کنار ما نباشد. آخرين لحظاتي که با هم بوديم و دست هم را در ازدحام جمعيت گرفته بوديم، جلوي چشمم است؛ مثل سال‌ها پيش که با هم دوستي و رفاقت را شروع کرديم. در جلسات قرآن با هم آشنا شديم. شايد از دوازده‌سيزده‌سالگي که هر دو قرآن را ‌به‌طور حرفه‌اي ادامه مي‌داديم و صحبت بينمان درمورد تلاوت بود.

 

* کمي از خصوصيات محسن حسني‌کارگر برايمان بگوييد؟

 

شاکرنژاد: خيلي با‌استعداد بود. از قاريان برجسته ما بود و فخر ما مشهدي‌ها محسوب مي‌شد. با مقام اولي که ايشان در مالزي بعد از تقريبا يک دهه کسب کرد، فضاي مفرحي را در ايران و به‌ويژه بين قاريان مشهدي ايجاد کرد. مدت‌ها بود که رتبه اولي نداشتيم و مقام معظم رهبري و همه مردم راضي بودند. در اين مسابقات گاهي ناعدالتي صورت مي‌گيرد؛ کسب اين مقام براي ايران خيلي خوب بود. همه حقش مي‌دانستند. صوت خوبي داشت و تلاوتش به دل مي‌نشست. ‌اميدي را به دل قاريان انداخت که همه اساتيد بهش افتخار مي‌کردند. خودش هم شاگردان خوبي را تربيت کرده بود.

 

* در حج تمتع با هم بوديد؟

 

شاکرنژاد: بله، در کنار هم بوديم. وقتي مي‌خواستيم وارد منا شويم، ايشان براي وضو رفت. با هم راه افتاديم. در ازدحام جمعيت گير کرديم. کي فکرش را مي‌کرد که قرار است اين اتفاق بيفتد. داشتيم براي جشن عيد قربان مي‌رفتيم؛ اما يک‌باره انبوهي از جمعيت بهمان فشار آورد. تصميم گرفتيم بايستيم؛ اما ايستادن خطرناک‌تر بود. نزديک رمي‌جمرات که رسيديم، محکم دست هم را گرفته بوديم تا از هم جدا نشويم. محسن پشت من بود. هر چه جلوتر مي‌رفتيم، ازدحام بيشتر مي‌شد. مي‌خواستيم کمي از جمعيت فاصله بگيريم که يک‌باره کارواني از آفريقايي‌ها بين مردم هل دادند و دستمان از هم جدا شد. ديگر نفهميدم محسن کجا رفت و او هم نفهميد من کجا رفتم.

 

* نتوانستيد پيدايش کنيد؟

 

شاکرنژاد: تا آخر وقت جمعه اميدوار بوديم که پيدا شود. جزو مفقودان حساب مي‌شد. گفتيم شايد در بيمارستان ديگري باشد که خبر شهادتش به گوشمان رسيد. الان پنج نفر از بيست نفر قاريان بعثه مفقود شده‌اند که دو نفر به شهادت رسيده‌اند. ما الان چند مجروح هم داريم.

 

* خاطره‌اي از محسن حسني‌کارگر برايمان تعريف کنيد.

 

شاکرنژاد: من فقط در يک جمله مي‌توانم بگويم محسن خيلي پسر متين و کم‌حرفي بود. شخصيت روحاني خيلي خوبي داشت. متواضع و مودب بود. حواسش به کلامش و صحبت و رفتارش با مردم بود. در بحث تلاوت قرآن مستعد بود و الان از صميم قلب متاسفم که ما يک سرمايه آينده‌داري را از دست داديم؛ به‌ويژه براي جامعه قاريان، پذيرش و تحمل اين مصيبت سخت است.

 

* خبر شهادت محسن حسني‌کارگر براي مردم و جامعه قاريان خيلي سخت است. شنيديم شما استاد چندين‌ساله ايشان بوديد. مي‌خواستيم کمي درباره او صحبت کنيد؟

 

بيژني: اين خبر ناگوار را الان شنيدم و هنوز نمي‌توانم باور کنم ‌و فقط مي‌توانم مختصري پاسخ‌گو باشم. بايد بگويم که محسن بيش از هشت سال شاگرد من بود و با او قرائت کار مي‌کردم. آقا مصطفي برادرشان هم با ما بود .در موسسه فاطر که در شهيد کامياب قرار دارد، با هم قرآن کار مي‌کرديم.

 

* از چندسالگي با شما بودند؟

 

بيژني: از همان دوازده يا سيزده‌سالگي با هم بوديم.

 

* هفته‌اي چند ساعت با هم تلاوت کار مي‌کرديد؟

 

بيژني: روزي سه ساعتي مي‌آمد و تلاوت داشت. يک‌جور وابستگي عاطفي بينمان بود.

 

* کمي از خصوصيات اخلاقي ايشان برايمان صحبت کنيد.

 

بيژني: هم استعداد داشت و هم پيگير بود. خيلي هم علاقه‌مند به اين مسئله بود. از همان ابتدا که من با او در ارتباط بودم، يک حس معنوي داشت. اصلا مثل اين بچه از‌نظر مهرباني روي زمين نبود.

 

* احساستان چه بود‌ وقتي که در مسابقات مالزي نفر اول شدند و نزد مقام معظم رهبري رفتند؟

 

بيژني: البته وقتي که بچه بود و قرآن کار مي‌کرد، يک بار ديگر هم پيش آقا رفته بود؛ ولي دوباره هم رفت. خيلي دوست داشت آقا را ببيند. بچه ماخوذ به حيا و کم‌حرفي بود. تمام وقتش را صرف تلاوت و درسش مي‌کرد.

 

* خودتان چه احساسي داشتيد وقتي که شنيديد شاگرد چندين‌ساله‌تان بعد از سال‌ها، مقام برتري مالزي را براي ايران به دست آورد؟

 

بيژني: ما يک سرمايه را از دست داديم که هنوز شکوفايي‌اش ادامه داشت. اين محصول نگاه و ايدئولوژي‌اش با خيلي‌ها فرق داشت. اصلا دنبال مسابقات نبود. همين امسال بعد از چند سال در مسابقات شرکت کرد. من خودم دوست نداشتم در مسابقات شرکت کند و دوست داشتم مخلصانه و خالصانه قرآن خودش را بخواند و جلو رود تا اينکه خودش خواست و با هم مشورت کرديم و من هم قبول کردم‌. مي‌دانستم يک استعداد بکر است. سال گذشته در مسابقات استاني با هم افتاديم و رقيب بوديم.

 

…………………………………………

 

محسن امامي‌کشفي از اساتيد محسن: در اوج رفت ‌

 

من توفيق داشتم حدود سه سال استاد او باشم. ‌از سال٧٣ شاگردان زيادي داشتم؛ اما يادم است که وقتي محسن براي اولين‌بار روبه‌رويم نشست و قرآن را تلاوت کرد، به او گفتم تو يکي از نخبگان ما ‌خواهي شد و من نفس راحتي خواهم کشيد.

 

فوق‌العاده گوش موسيقي خوبي داشت و نت‌هاي قرآني را به‌خوبي مي‌گرفت. گوشش به‌خوبي ملودي را مي‌فهميد و مي‌دانست از کجا شروع کند و تا کجا ادامه دهد. محسن مثل غنچه‌اي بود که هنوز به رشد نرسيده بود، پرپر شد.

 

نمي‌دانم جامعه قاريان چطور مي‌تواند اين اتفاق را تحمل کند و ما تا کي بايد منتظر باشيم چنين دسته‌گلي را دوباره ببينيم.

 

همين‌قدر بگويم که خيلي باحيا و مودب بود. در جلسات فضاجوري است که قاريان دوست دارند بخوانند. يادم است يک بار چهار جلسه نگذاشتم محسن قرائت داشته باشد؛ اما اين بچه به اندازه‌اي مودب بود که حتي يک کلمه اعتراض نکرد.

 

به درس خوب گوش مي‌داد. يکي از چيزهايي که هميشه باعث اميدواري من نسبت به او مي‌شد، اين بود که وقتي به خانه مي‌رفت مدام قرائت داشت.

 

گاهي چندمرتبه تا ٢ نصف شب تماس مي‌گرفت و برايم پشت تلفن قرآن تلاوت مي‌کرد تا اشکالاتش رفع شود. خيلي مستعد بود.

 

در مسابقات مالزي آن‌طورکه من هم‌زمان بهش نمره مي‌دادم، با پنج امتياز بالاتر مقام اول را گرفت. هيچ‌جور نمي‌توانستند حذفش کنند. همين جمله را بگويم که او در اوج رفت.

 

…………………………………………

 

آخرين نوشته محسن در وبلاگش؛ قرآن، من شرمنده توام!

 

قرآن، من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگي ساخته‌ام که هروقت در کوچه‌مان آوازت بلند مي‌شود، همه از من مي‌پرسند چه کسي مرده است؟ چه غفلت بزرگي که مي‌پنداريم خدا تو را براي مردگان ما نازل کرده است…

 

قرآن، از تو شرمنده‌ام اگر تو را از يک نسخه عملي به افسانه‌اي موزه‌نشين مبدل کرده‌ام. يکي ذوق مي‌کند که تو را بر روي برنج نوشته و يکي ذوق مي‌کند که تو را بر روي فرش نوشته است. يکي ذوق مي‌کند که تو را بر طلا نوشته و يکي ذوق مي‌کند که تو را بر کوچک‌ترين قطع ممکن منتشر کرده است… . آيا خداوند واقعا تو را فرستاده تا موزه‌سازي کنيم؟

 

قرآن، از تو شرمنده‌ام؛ حتي آنان که تو را مي‌خوانند و تو را مي‌شنوند، آن‌چنان به پايت مي‌نشينند که خلايق به پاي موسيقي هر‌روزه نشسته‌اند. اگر چند آيه از تو‌را بخوانند، مستمعين فرياد مي‌زنند احسنت..! گويي مسابقه نفس است.

 

قرآن، من شرمنده‌ام اگر به يک فستيوال مبدل شده‌اي حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول يک معرفت است يا رکوردگيري؟ اي کاش آنان که تو را حفظ کردند، حفظ کني تا اين‌چنين تو را اسباب مسابقات هوش ندانند.

 

خوشابه‌حال هر کسي که دلش رحلي است براي تو؛ آنان که وقتي تو را مي‌خوانند، چنان حظ مي‌کنند که گويي قرآن همين حالا بر ايشان نازل شده است.

 

آنچه ما با قرآن کرده‌ايم، تنها بخشي از اسلام است که به صليب جهالت کشيده‌ايم.

شهرارا آنلاین

داغ کن - کلوب دات کام Balatarin اشتراک گذاری در فیس بوک تویت کردن این مطلب